همه با صدای بلند گریه میکردند
باید تلقین خونده میشد.
دست راستم رو روی کتفش گذاشتم و شروع کردم تکان دادن.و خوندن..اسمع افهم یا #سید_محمد_ابن_سید_عباس.
هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده …. و اشکم مثل بارون میومد و داخل قبر میریخت.
جملات آخر تلقین بود..اللهم عفوک..عفوک..عفوک..که صدای بلندگوهای گلزار شهدای #بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها به اذان ظهر بلند شد.
همه کارها تموم شده بود و باید لحد رو بر روی حفره قبر میچیدم و با سید برای همیشه وداع میکردم …در این لحظه چند تا چیز یادم اومد.
سید سال ۶۵ حاجی شده بود و از مکه برای من چند تا سوغاتی آورده بود که جالبه این سوغاتی ها رو هم در یک #مجلس_آشتی_کنون به من داد و یکی از سوغاتی ها،یک بسته ای بود که داخلش #تربت_کربلا بود و به من گفت: این خاک برای من خیلی عزیزه . و با یک عراقی در مکه آشنا شدم و او این خاک رو به من داد و گفت این خاک ، #غبار_دور_ضریح_امام_حسینه و من داخل جانمازم گذاشتم و هر وقت نماز خوندم اون رو بو کردم.
سید جانماز و عطر و اون خاک کربلا که براش خیلی خیلی عزیز بود به من هدیه کرد و من هم در آخرین دیدار بسته خاک کربلا رو از داخل جانماز بیرون آوردم و مقداری از اون را به نوک زبانم مالیدم و بقیه آن را در کام #سید_محمد گذاشتم . یادم اومد که به رسم همیشه که همدیگر رو حلال میکردیم تا دیر نشده از سید حلالیت بگیرم.
دو تا دستم رو دو طرف صورتش گذاشتم و صورت گرمش رو بوسیدم و گفتم سید همیشه تو پیش قدم بودی اما اینبار من قدم جلو گذاشتم.
#سخترین_لحظه_برای_دو_تا_دوست این لحظه است…دلم نیومد چیدن لحد رو از روی صورتش شروع کنم .
برگشتم و از پایین پا یکی یکی لحد ها رو گذاشتم و یادم میاد که #شهید_حاج_قاسم_اصغری سنگ های لحد رو به دستم میداد و سنگ لحد آخر ماند که باید بالای سر گذاشتم و سید در خانه قبر به آرامش رسید.بعضی وقت ها دیده بودم سید مناجات میکرد و توی مناجاتش میگفت : خدایا گریه میکنم برای اون ساعتی که من رو توی قبر سرازیر میکنند و صورتم رو روی خاک میگذارن و سنگ لحد می چینند و میرند ..من تنهای تنهایم…به من رحم کن..
بالاخره با جان کندن سنگ آخرین سنگ لحد روی هم گذاشتم و برای همیشه از دیدن اون صورت نورانی محروم شدم
۳۰ سال از اون روز میگذره و من هرشب جمعه کنار مزار سید این حکایت برام تداعی میشه.
امید به شفاعتش دارم
چون وقتی با سید #صیغه_برادری خوندیم اینطوری عهد کردیم :
که با تو در راه خدا برادر می شوم , با تو در راه خدا راه صفا وصمیمیت در پیش می گیرم؛ با تو در راه خدا دست می دهم و با خدا,ملائکه , و پیامبرانش و أئمه معصومین (ع) عهد می بندم که اگراز اهل بهشت و شفاعت شده و اجازه ورود به بهشت یافتم , #داخل_آن_نشوم_مگر_آنکه_تو_با_من_همراه_شوی.
- الوارثین
- تاریخچه گردان
- ماموریت ها
- سال ۶۱
- سال ۶۲
- عملیات والفجر یک
- والفجر ۲
- والفجر چهار
- عملیات خیبر
- شهید علیرضا آقاصادقی
- شهید مسعود سلیمانی
- شهید حسین کاشانی
- شهید مصطفی حیاتی
- شهید اکبر عباسی
- شهید خرداد علیپور
- شهید مجید فراهانی
- شهید عباس حسنی
- شهید ابراهیم جداری
- شهید سید جمال شرق آزادی
- شهید تقی رمضانیان
- شهید جلال نامدار محمدی
- شهید محمد رستگار
- شهید مجید کاظمی زاده
- شهید مهدی رسولی
- شهید محمود بهرامی
- شهید علیرضا کلم فروش
- شهید حسین حاج میری
- شهید حسین رشمه ای
- شهید محمدرضا خدیور
- شهید یونسور لطفی
- سال ۶۳
- سال ۶۴
- سال ۶۵
- سال ۶۶
- سال ۶۷
- شهداء
- راویان
- موقعیت ها
- موقعیت چنانه
- موقعیت دهکده حضرت رسول
- موقعیت کوهدشت
- موقعیت حاج عمران
- موقعیت جفیر
- پاسگاه خاتمی
- موقعیت شهید موحد
- موقعیت دوکوهه
- موقعیت سد دز
- موقعیت پادگان ابوذر
- موقعیت چم امام حسن
- موقعیت مریوان (لری)
- موقعیت سرابگرم
- موقعیت جزیره امام حسن
- موقعیت الصابرین
- موقعیت زاغه
- موقعیت شهید کهن
- موقعیت لاستیک
- موقعیت شهید ضیایی
- موقعیت صف
- موقعیت شهید پوررازقی
- موقعیت کوثر
- موقعیت پل هفتی هشتی
- موقعیت زاغه خرمشهر
- موقعیت اروندکنار
- موقعیت ساختمان فاو
- موقعیت جاده خندق
- اسناد و نقشه ها
- هم سنگران
- الوارثین
- تاریخچه گردان
- ماموریت ها
- سال ۶۱
- سال ۶۲
- عملیات والفجر یک
- والفجر ۲
- والفجر چهار
- عملیات خیبر
- شهید علیرضا آقاصادقی
- شهید مسعود سلیمانی
- شهید حسین کاشانی
- شهید مصطفی حیاتی
- شهید اکبر عباسی
- شهید خرداد علیپور
- شهید مجید فراهانی
- شهید عباس حسنی
- شهید ابراهیم جداری
- شهید سید جمال شرق آزادی
- شهید تقی رمضانیان
- شهید جلال نامدار محمدی
- شهید محمد رستگار
- شهید مجید کاظمی زاده
- شهید مهدی رسولی
- شهید محمود بهرامی
- شهید علیرضا کلم فروش
- شهید حسین حاج میری
- شهید حسین رشمه ای
- شهید محمدرضا خدیور
- شهید یونسور لطفی
- سال ۶۳
- سال ۶۴
- سال ۶۵
- سال ۶۶
- سال ۶۷
- شهداء
- راویان
- موقعیت ها
- موقعیت چنانه
- موقعیت دهکده حضرت رسول
- موقعیت کوهدشت
- موقعیت حاج عمران
- موقعیت جفیر
- پاسگاه خاتمی
- موقعیت شهید موحد
- موقعیت دوکوهه
- موقعیت سد دز
- موقعیت پادگان ابوذر
- موقعیت چم امام حسن
- موقعیت مریوان (لری)
- موقعیت سرابگرم
- موقعیت جزیره امام حسن
- موقعیت الصابرین
- موقعیت زاغه
- موقعیت شهید کهن
- موقعیت لاستیک
- موقعیت شهید ضیایی
- موقعیت صف
- موقعیت شهید پوررازقی
- موقعیت کوثر
- موقعیت پل هفتی هشتی
- موقعیت زاغه خرمشهر
- موقعیت اروندکنار
- موقعیت ساختمان فاو
- موقعیت جاده خندق
- اسناد و نقشه ها
- هم سنگران
پیشنهاد الوارثین
- شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول
- معبری که با از پا افتادن ابوالفضل گردان تخریب باز شد
- شهید محمد خاکفیروز آدم دقیق و نکته سنجی بود
- شهید حسن خدمتی
- شهید صبر علی کلانتر
- برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست
- عمو یشلاق بچه های تخریب
- باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه
- نگاهی از سر اخلاص یا بقول شهید نوریان بی شیله پیله
- هم اهل رزم بود و هم مرد عبادت و مناجات
همه با صدای بلند گریه میکردند
شهید حاج سید محمد زینال حسینی
همه با صدای بلند گریه میکردند باید تلقین خونده میشد. دست راستم رو روی کتفش گذاشتم و شروع کردم تکان دادن.و خوندن..اسمع افهم یا #سید_محمد_ابن_سید_عباس. هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده …. و اشکم مثل بارون میومد و داخل قبر میریخت. جملات آخر تلقین بود..اللهم عفوک..عفوک..عفوک..که صدای بلندگوهای گلزار شهدای #بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها به […]
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه