کد خبر:14626
پ
alvaresin-02894

شب مبعث سال ۶۵ شهر فاو

از مقر الوارثین برای ماموریت به سمت شهر فاو حرکت کردیم نردیکی های غروب آفتاب بود که به فاو رسیدیم هنوز مقر ثابتی در شهر فاو نداشتیم اون شب رفتیم مقر بچه های اطلاعات عملیات و مهمان اون ها شدیم شب مبعث بود و قرار بود در مقر اطلاعات مراسمی برگزار شود از اونجائیکه بچه […]

از مقر الوارثین برای ماموریت به سمت شهر فاو حرکت کردیم
نردیکی های غروب آفتاب بود که به فاو رسیدیم
هنوز مقر ثابتی در شهر فاو نداشتیم اون شب رفتیم مقر بچه های اطلاعات عملیات و مهمان اون ها شدیم
شب مبعث بود و قرار بود در مقر اطلاعات مراسمی برگزار شود
از اونجائیکه بچه های اطلاعات عملیات ارادت خاصی به بچه های تخریب داشتند از ما خواستند که اگر در بین بچه های تخریب کسی مداحی میکنه شب مبعث در خدمت باشند
برادر کسبی شهید مجید رضایی رو نشون داد و گفت که ایشون میخونند. و مجید هم به روی خودش نیاورد که اینکاره نیست و گفت چشم ما در خدمتیم. بچه های تخریب همه متعجب بودن از این کار مجید. ولی چیزی نگفتند..
شب شد و همه ی بچه ها جمع شدند برای مراسم مبعث پیامبر و منتظر مجید شدند تا براشون مدح پیامبر بخونه.
مجید با گفتن بسم الله شروع کرد… اول در حدود ده دقیقه ای توضیح می داد که چطور باید دو انگشتی دست بزنند بعد هم گفت انچه که من میگویم شما بادقت گوش بدید وبعد جواب بدید.
با این جمله شروع کرد..
امشب شب مبعث
گوش کن برادر بعد جواب بده
همین جمله را پنج شش دقیقه ادامه داد
بچه های تخریب چون اورا میشناختند همه شروع کردند به خندیدن ولی بچه های اطلاعات ناراحت بودند و با تعجب نگاه میکردند یکی از بچه های اطلاعات یک پوز خندی زد و گفت برادر اگه نمی تونی بخونی مگه مجبوری بگی من مداحم ..
مجید برگشت گفت برادر بشین و ساکت باش و گوش بده ودو باره شروع کرد.
امشب شب مبعث
کمپوت میخوایم دربست
گوش کن برادر درست جواب بده
و خلاصه نیم ساعت مجلس را به همین طریق ادامه داد
و شور گرفت
تدارکات یالا
تدارکات یالا
بعد از نیم ساعت بچه های اطلاعات فهمیدند که رو دست خوردند و اصلا مجید مداح نبوده و این کار رو برای شاد شدن بچه ها در شب مبعث انجام داده.
و خلاصه شب مبعث سال ۶۵ در فاو با شیرین کاری های شهید مجید رضایی پایان یافت

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید