کد خبر:14393
پ
alvaresin-0170

خبری که شوکه ام کرد

یکی از روز هایی که برای شناسایی جزیره ام الرصاص ، بالای یکی از انبار های گمرک بندر خرمشهر در حال دید زدن جزیره با دوربین خرگوشی بودم ، یکی از بچه های واحد اطلاعات عملیات خیلی بی صدا اومد کنارم و گفت چه خبر ؟ چیزی شکار کردی؟ البته هر کسی که به من […]

یکی از روز هایی که برای شناسایی جزیره ام الرصاص ، بالای یکی از انبار های گمرک بندر خرمشهر در حال دید زدن جزیره با دوربین خرگوشی بودم ، یکی از بچه های واحد اطلاعات عملیات خیلی بی صدا اومد کنارم و گفت چه خبر ؟ چیزی شکار کردی؟ البته هر کسی که به من میرسید به خاطر فامیلیم اینو میپرسید . جواب دادم صبح زود دوتا عراقی رو دیدم که ب لباس غواصی اومدن توی آب . دیگه ندیدمشون . گفت بچه های ارتش توی یه “بارج” گرفتنشون خیالت راحت . گفتم خدا رو شکر . من از اون پرسیدم چه خبر ؟ گفت دیشب یکی از بچه های تخریب اونطرف جزیره ام الرصاص اسیر شد .شکه شدم …. مثل اینکه یکی سیلی بهم زده باشه .
گفتم کی؟ گفت :  برادر سمنانی. خیلی حالم گرفته شد . ازش پرسیدم چطوری اسیر شد . گفت دیشب رفته بودند برای شناسایی پل پشت جزیره ام الرصاص اونجا اسیر شد .پلی که جزیره ام الرصاص را به  جزیره ام البابی وصل میکرد . اون روز خیلی دمق بودم . شب قرار بود بریم شناسایی.
قبل از اینکه بریم توی آب حاج احمد عراقی(شهید حاج احمد فرمانده واحد اطلاعات عملیات لشگر۱۰سیدالشهداء(ع) بود) اومد کنار آب پیشم. گفت خبر داری دیشب چی شده ؟ گفتم آره سمنانی اسیر شده .
ازم پرسید میتونی کارش رو ادامه بدی؟ گفتم برم برای شناسایی پل ؟ ادامه داد . ببین پل وضعش چه جوریه. جنسش چیه مواد گذاری شده یا نه ؟ موانع اطرافش رو چک کن . بقیه کار ها با بچه های ما . روی همدیگه رو بوسیدیم و زدیم به اروند .
رسیدیم به موانع توی آب .تغییرات در موانع نبود . رد شدیم و داخل جزیره شدیم . کانال های صاف و تمیز بود . بعضی جاهاش گچ کاری شده بود . از کنار سنگر های تدارکات و نیروشون ردشدیم و طولی نکشید رسیدیم به پل . اگه اشتباه نکنم پل شناور بود . خواستم برم توی آب که سر تیم اطلاعات بهم اجازه نداد . از جناح راست کنارهای پل رودیدم ازکناره های پل سیم آویزون بود. به سر تیم اطلاعات گفتم به نظرت اینا سیم تلفنه؟ نگاه کرد و گفت نه . گفتم انگار پل مواد داره. باید برم ببینم . باز هم اجازه نداد . گفت نگهبانان هاشون زیاد شدن . روی پل حساس شدن .
گفتم از اینجا چیزی نمیفهمم ، باید برم نزدیکتر . خلاصه تا ۵ متری پل رسیدم . همون اول پل تقریبآ زیرش تله انفجاری داشت . به سرتیم گفتم پل تله تحت کنترل داره و برگشتیم سمت اروند رود و برگشتیم توی مقر خودمون .
گزارش منتقل شد . بعد از عملیات والفجر ۸ بچه های اطلاعات از فاو اسناد و مدارک استخبارات رو منتقل کرده بودند به مقر لشکر در خرمشهر . در اسناد به برگه بازجویی برادر سمنانی برخورد کرده بودند .در بازجویی سمنانی عنوان کرده بوده که اهل خرمشهر هست و به خاطر اینکه شنا بلد بوده به رودخانه فرستادنش و در جواب اینکه فرمانده ات کی هست ؟ گفته بود محمد تیموری فرمانده ما بود . البته حاج محمد تیموری قبل از اینکه برای شناسایی بریم این سفارش رو به ما هم کرده بود که اگه اسیر شدید به عراقی ها بگید فرمانده ما تیموری هست

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید