آخرین خداحافظی خیلی اصرار داشت که پدرجان مرا حلال کنید ومن برای اینکه او را ازسرخودم وا کنم گفتم باشه حلال.
او سر مرا بوسید وگفت پدر من اینجوری نه.
جوری بگو که این آقا راضی بشه.
با تعجب دوروبرم را نگاه کردم وگفتم بابا مگه غیر ازمنو توهم کسی اینجا هست.
اون آقا کیه که باید راضی بشه.
دید کار بیخ پیداکرد حرف رو عوض کرد.
من بازبان ترکی شروع کردم با امام حسین حرف زدن و از ته دل گفتم امام حسین فدات بشم تو چه حالی داشتی وقت وداع با علی اکبرت