اون روزها من موتور سیکلت داشتم وبا موتور به روضه ها وجلسات قرآن میرفتم ومحمد را که خردسال بود جلوی موتور می نشاندم ودرمسیر سوره های کوچک قرآن را میخواندم واو حفظ میکرد تا اینکه ۱۴ سالش بود با وساطتت دوتا از دوستانش که اونها هم شهید شدند پا به جبهه گذاشت وبرای بار دوم که رفت و۱۰ ما ویک روز تا شهادتش طول کشید در گردان تخریب بود واین یکی دوباری که آمد مرخصی مدام یاد دوستان شهیدش از جمله شهید پوررازقی میکرد ومعنویت گردان تخریب خیلی اورا عوض کرده بود که ما تاثیرات اون رو مشاهده میکردیم مدام حرف از آخرت ودل کندن از دنیا میزد وما از او رضایت کامل داشتیم خداحاقظی کرد و بعد از ۳ روز ازشهادتش خبر شهادت رو به من دادند ومن بدون اینکه به مادرش قضیه را بگم لباس مشکی پوشیدم ..مادر محمد وقتی دید با تعجب سوال کرد ومن درجواب گفتم برای شهادت حضرت زهرا (س)پوشیده ام وبعد ازاینکه همگان خبرشدند پیکر این جوان شهید را درروز شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها برابر با ۱۳ ماه جمادی الثانی سال ۱۳۶۵ تشییع ودربهشت زهرا سلام الله علیها به خاک سپرده شد
به روایت پدر شهید