کد خبر:13497
پ
alvaresin 0021

سید اسماعیل پر تلاش، توی عبادت هم زبانزد بود

سید اسماعیل یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خورد نمیاورد…. سید پرکار، توی عبادت هم زبانزد بود…جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد…با قرآن خیلی مانوس بود..کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود…روزهای آخر بهمن خیلی […]

سید اسماعیل یک لحظه آروم قرار نداشت با توجه به اینکه روزهای قبل از عملیات خیلی ضعیف شده بود اما به روی خورد نمیاورد…. سید پرکار، توی عبادت هم زبانزد بود…جزء اولین متهجدین گردان بود که از رختخواب جدا میشد…با قرآن خیلی مانوس بود..کتاب قرآنش از استفاده مداوم ورق ورق شده بود…روزهای آخر بهمن خیلی سرد بود و شبها سردتر هم میشد…سید سعی میکرد جای خوابش گرم نباشه وخواب بهش مزه نکنه واز فیض نیمه شب غافل بمونه…
سید اسماعیل و فرمانده اش شهید نوریان به چرت یک دقیقه ای مشهور بودند و سعی میکردند روزهای باقی مونده تا عملیات رو از دست ندهند….
شب بیستم بهمن ماه ۶۴ غواص ها از اروند گذشتند و با حمله به مواضع دشمن در جزیره ام الرصاص عملیات والفجر ۸ آغاز شد…. و لشگر ده سیدالشهداء علیه السلام بیش از ۱۲۰ غواص در آب اروند رها کرد و با امداد الهی زحمات سید اسماعیل و بقیه بچه ها به بار نشست و ۴ معبری که برای عبور تعیین شده بود باز شد و بچه ها موفق شد با دادن کمتر از ۱۰ شهید ساحل دشمن رو فتح کنند….
آفتاب روز بیستم بهمن که بالا اومد رزمنده ها در حال پیشروی در عمق جزیره ام الرصاص بودند ودشمن هم سعی میکرد همه توانش را بکار بگیره که بصره سقوط نکنه.سید اسماعیل درکنار شهید حاج عبدالله نوریان جزء اولین ها بود که وارد جزیره ام الرصاص شد هماهنگ کردن کارهای مهندسی رزمی و تخریب به عهده سید بود ….
و آخر الامر در نبردی نزدیک با دشمن در روز ۲۱ بهمن ۶۴ به شهادت رسید…..
پیکر سید بین ما و دشمن روی زمین افتاده بود و کسی جرات این رو نداشت که اون رو عقب بیاره…. تیربارهای دشمن روی منطقه اجرای آتش میکردند….. شهید نوریان خودش داوطلب شد که پیکر معاونش رو از زیر آتیش عقب بکشه… حاجی دل به دریا زد و رفت از زیر آتش دشمن بدن سید رو کول کرد و عقب آورد…. دشمن هرچی تیر زد به حاج عبدالله نخورد… وجعلناهای حاجی هم حکایت خودش رو داره…او با اعتقاد واعتماد به خدا وجعلنا میخوند و یقین داشت که تیرها به او نمیخوره…حاجی وقتی سید رو به معراج شهدا رسوند سر تا پاش رو خون گرفته بود…..
حودش میگفت:
هنوز لباسهام به خون شهید سیداسماعیل آغشته بود که به نماز ایستادم….
احساس کردم تمام سلول های بدنم دارند نماز میخوانند…
سید اسماعیل موسوی از معبری که به نام مادرش فاطمه زهراءسلام الله علیها نام گذاری شده بود وارد معرکه نبرد در جزیره ام الرصاص شد و پیکر بیجان وغرق بخونش هم از همین معبر به عقب برگشت… شهادت حق سید بود و به حقش رسید….سید در قطعه ۵۳ گلزار شهدا ی بهشت زهراء سلام الله علیها درخاک آرمید و نامش در زمره شهدای عملیات پیروز والفجر۸ میدرخشد

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید