شب نوزدهم دیماه ۶۵ غواصان تخریب و رزمندگان گروهان نصر از گردان حضرت علی اکبر (ع) ل۱۰ به فرماندهی شهید علی آملی برای شکستن دژ شلمچه راهی شدند.طرح مانور اولیه که در اسناد هم به ثبت رسیده حکایت از عبور غواصان ل۱۰ از معبر لشگر۱۹ فجر دارد اما درحقیقت در مراحل اولیه این اتفاق نیفتاد. غواصان ل۱۰ از داخل خاکریز دو جداره که از عملیات بیت المقدس در منطقه احداث شده بود و سراسر منطقه را آب فرا گرفته بود به سمت دژ شلمچه حرکت کردند. ابتدا غواصان تخریب یک ربع زودتر راهی شدند تا قبل از رسیدن نیروهای عمل کننده موانع را از سر راه بردارند و سپس گروهان نصر که لباس غواصی به تن داشتند از کنار خاکریز سمت راست به ستون شده و حرکت نمایند.
بچه ها وقتی به نزدیکی موانع رسیدند که غواصان تخریب در داخل آب مشغول باز کردن موانع و سیم خاردارهای پر تعداد مقابل دشمن بودند.درحالی که همه انتظار بازشدن موانع و اعلام رمز و حمله به دشمن را داشتند،مشاهده نمودند که سمت راستشان ستونی از بچه های ل۱۹ فجر با عجله و پرسر و صدا و بدون رعایت اختفا به سمت معبرشان هجوم می برند .بعد از دقایقی منورهای دشمن آسمان را روشن نمود و صدای شلیک دشمن همه منطقه را فرا گرفت و دشمن متوجه حضور غواصان ل۱۰ در آب شد و آتش پرحجم خود را به داخل آب و مکان حضور آنها هدایت کرد .در رگبار اولیه مسسلسلهای سنگین دشمن غواصان تخریب هدف قرار گرفتند که از گروه ۲۰ نفره آنها به غیر از یک نفر مابقی مجروح و شهید شدند و سپس غواصان گردان حضرت علی اکبر(ع) را و مشخصا فرمانده نیروهای غواص شهید علی آملی که از همه جلوتر بود آتش دشمن هدف قرار داد و بچه ها که داخل آب جان پناهی نداشتند آماج رگبار دشمن قرار گرفته و تعدادی از آنها شهید و مجروح شدند بعد از این اتفاق قرار شد گروهان فتح و جهاد ادامه کار را بر عهده بگیرد
حکایتی دیگر از شهید نخبه زعیم…طلبه ای که طلسم نونی اول رو شکست…
طلبه شهید سعید نخبه زعیم ظهر روز ۱۹ دیماه ۶۵ در حالیکه ۱۸ بهار از عمرش سپری شده بود به شهادت رسید. من و شهید حاج ناصر اربابیان لب اسکله لشگر سیدالشهدائ(ع) ایستاده بودیم که سکاندار قایقی که شهدای غواص داخل اون بودند صدا زد برادر.. طناب قایق رو بگیر و بیایید کمک کنید حاج ناصر خیلی به هم ریخته بود چون قایق قبلی پیکر بچه های تخریب رو آورده بود و حاجی هنوز توی شوک شهادت بچه ها بود . من رفتم سمت قایق ، اما حاج ناصر نیومد. گفتم حاجی بیا کمک.. بچه های گردان ما نیستند. تا رسیدم به قایق و یک دفعه خشکم زد . دیدم شهید نخبه زعیم تو قایق دراز کشیده. جای گلوله ای روی بدنش نبود. اصلا بهش نمیخورد که شهید شده باشه.چون لباس غواصی تنش بود معلوم نمیکرد . وقتی زیپ لباسش رو پایین کشیدم سینه اش پر از گلوله بود . بدنش از شدت سرما خشک شده بود . من زیرکتفهاش رو گرفتم و شهید ناصر هم پاهاش رو گرفت. وقتی از قایق بیرونش میاوردیم یکدفعه نگاهم به دستهاش افتاد دستهاش رو مشت کرده بود یاد اولین باری افتادم که با این دستها دستم رو فشار داد و بعد معذرت خواهی کرد. با شهید ناصربدن این شهید رو آوردیم که سوار وانت کنیم.تقریبا پشت وانت از پیکرغواص های شهید پرشده بود پیکر مطهر شهید سعید رو که پشت ماشین گذاشتیم من اونها رو با طناب به بار بند ماشین بستم که خدای نکرده در عقب بردن تا معراج شهدا به پایین پرت نشوند. خلاصه طلبه شهید سعید نخبه زعیم رفت و در گلزار شهدای هشتگرد مهمان خاک شد .