تازه از عملیات کربلای ۲ اومده بودیم که آقا سید محمد عابدین زاده وارد گردان تخریب لشگر ۱۰ سیدالشهداء (ع) شد. اون بچه محل فرمانده ما شهید آقاسید محمد زینال حسینی بود یه طلبه جوان با یه عمامه مشگی جمع و جور توی میدون صبحگاه الوارثین ظاهر شد و از اون روز به بعد شد پای اصلی کارهای فرهنگی گردان. اومدنش توی جمع بچه های تخریب با ماه ربیع الاول بود و اونقدر حضورش فضای شاد وشادابی به جمع بچه ها داد که همه حاضر بودند دربست در خدمتش باشند. بیشتر سخنرانی هاش توی گردان پای تخته وایت برد بود. و تمام صفحه تخته رو از بالا تا پایین پر میکرد و بعضی بچه های قدیمی تر به شوخی بهش میگفتند آقا معلم…. چون برنامه هاش کلاس مدرسه رو تداعی میکرد.
ایام ولادت حضرت رسول(ص) ، برگزاری یک تئاتر رو به فرمانده گردان پیشنهاد داد و شهید سید محمد هم پذیرفت.من و شهید حمید دادو و شهید نصرت خواه هم شدیم نقش اصلی. اون برای نقش خدمتگذار مدرسه ، بزرگ گردان ما حاج ابراهیم قاسمی رو پیشنهاد داد و حاج ابراهیم هم نه نگفت و خیلی سریع تئاتر آماده شد برای نمایش.
متن تئاتر ، حکایت معروف بازرسی بود که سر کلاس درس حاضر میشد واز دانش آموزان می پرسید در “قلعه خیبر ” رو چه کسی کنده… و دانش آموزها اظهار بی اطلاعی میکردند و از معلم می پرسید و اون هم میگفت بچه های کلاس ما بچه های خوبی هستند و در جایی رو نمیکنند. نقش بازرس رو من بازی میکردم و معلم مدرسه “شهید حمیدرضا دادو” و مدیر مدرسه هم شهید نصرت خواه بود. من بعد جر و بحث با دانش آموزان و معلم با عصبانیت به دفتر مدرسه به نشان اعتراض اومدم و رو به مدیر مدرسه کردم و گفتم: رفتم سر کلاس و از دانش آموزان شما سووال کردم “در قلعه خیبر رو چه کسی کند”… نه دانش آموزان تونستند جواب بدهند و نه معلمتون.. و مدیر مدرسه هم با خون سردی گفت:معلم کلاس درست گفتند بچه های مدرسه ما دانش آموزان با انظباطی هستند و از این کارهای زشت نمیکنند… در ضمن اگر خدای نکرده چنین کاری رو هم کرده باشند من یک دوست آهنگر دارم و از اون میخواهم که در قلعه رو جوش بدهند ودرست کنند اینکه عصبانیت نداره….. من هم که بازرس بودم در حالیکه جوش آورده بودم صدایم رو برای مدیر بلند کردم وفریاد زدم.. آقای مدیر!!!! از دانش آموز… از معلم واز شما میپرسم در قلعه خیبر رو چه کسی کند نمیدونید…. اینجا بود که حاج ابراهیم قاسمی که کنار سن مشغول جارو زدن بود خودش رو به من رسوند و با عصبانیت دست من رو گرفت و به جای اینکه از پشت سن من رو پایین بیاندازه از جلوی سن تئاتر من رو پرت کرد وسط بچه هایی که توی حسینیه الوارثین داشتند تئاتر نگاه میکردند و با صدای بلند گفت: در قلعه خیبر رو خودت کندی….
این برنامه شاد و مفرح یکی از کارهای آقا سید محمد عابدین زاده روحانی گردان ما بود که با اومدنش شور ونشاط رو هم با خودش توی گردان آورد و مقدمه ای شد برای برنامه های شاد و بازی های نمایشی شادتر…
امروز هم حجه الاسلام والملمین آقا سید محمد عابدین زاده درمسجد ولیعصر(ع) در بلوار ابوذر تهران به عنوان امام جماعت مسجد انجام وظیفه میکند… با همان رو حیه… و این صفا و صمیمیت باعث شده که مسجد ایشان مملو از نماز گذار و اون هم قشر نوجوان و جوان باشه… برای این همسنگری که امروز وارد میانسالی شده و محاسن سفیدش نور چهره اش رو دو چندان کرده و هنوز هم رو حانی هیات گردان ماست آرزو سلامت وسعادت و توفیق رو داریم
به روایت جعفر طهماسبی
حسینیه الوارثین-پاییز۶۵- گروه بازیگران تئاتر ولادت حضرت رسول(ص) شهید حمید دادو شهید نصرت خواه
مانور عملیات-مقر الوارثین-اقامه نماز صبح به امامت حجه الاسلام عابدین زاده-تابستان۶۶
حجه الاسلام عابدین زاده در جمع بچه های تخریب لشگر۱۰ سیدالشهداء(ع)