کد خبر:14506
پ
alvaresin-0268

از سالن کشتی تا بیمارستان

سومین روزی بود که در جزیره مجنون بودیم. روزهفتم با گردان حضرت علی اصغر علیه السلام کل صبح تا شب را زیر آتش دشمن بودیم . چند شهید و مجروح هم دادیم .شب نمازخواندیم وکم کم حرکت کردیم. ساعت۱۱یا۱۲ بود که کل گردان مقابل دشمن به صورت دشتبان شدیم . فاصله با دشمن حدود۶۰ یا […]

سومین روزی بود که در جزیره مجنون بودیم.
روزهفتم با گردان حضرت علی اصغر علیه السلام کل صبح تا شب را زیر آتش دشمن بودیم . چند شهید و مجروح هم دادیم .شب نمازخواندیم وکم کم حرکت کردیم.
ساعت۱۱یا۱۲ بود که کل گردان مقابل دشمن به صورت دشتبان شدیم . فاصله با دشمن حدود۶۰ یا ۷۰ متر بود .از گردان تخریب فکر می کنم آقای زاکانی و  شهید نصوح و شهید کلم فروش به گردان ما مأمور شده بودند . فرمان که صادر شد زمین و زمان به هم ریخت کروبیان را فرشته ها می بردند و مجاهدان هم می رزمیدند و مجروحین هم درد می کشیدند.دم همه آنها گرم صف منظم.. حمله دقیق ..که از ان به بعد در سایر عملیاتها زیاد مشاهده نکردم.
بچه های خیبری همچون صاعقه بر فرق سر دشمن فرود امده بودند به طوری که نیروهای خودی با دشمن قاطی شدیم و بیشترین فریاد من برای این بود که مواظب باشید بچه های خودمان را نزنید.
یادش به خیر.
دلم تنگ شهیدان است امشب که.
بعد از چند روز برادر عزیزمان جناب زاکانی را در بیمارستان فرخی یزد ملاقات کردم .نمی دانستم به گردان ما مامور شده بود از قبل در باشگاه کشتی او را می شناختم و مرحوم پدر ایشان مربی کشتی ما بود .
پدرش برای ملاقات به یزد آمده بود ومرا که دید گفت بچه تو اینجا چکار می کنی .گفتم منم اینجوری شدم.
شب عید برای مرخص شدن پدر ومادر او به یزد آمدند و با هواپیما به تهران امدیم..مادر مهربان او خوراکی آورده بود و یک کیت کت به اسم ان زمان به من داد .این مهر مادرانه او را فراموش نمی کنم

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید