نام هر دو حسين و فاميلي هر دو نوروزي بود يكي بچه بازار تجريش و ديگري بچه شاه عبدالعظيم.
اولين روزي كه حسين بچه شميران اومد توی واحد اطلاعات عملیات با حسين بچه شهر ري درگير شد. حسين اهل شمرون مادر زادي نوك زباني صحبت ميكرد و حسين اهل شاه عبدالعظیم هم به علت اینکه در جبهه تير دو زمانه تو دهانش خورده بود و كامش را از بين برده بود با لکنت و توی دماغی حرف میزد.
توی سلام وعليك اول هر دو خيال كردند ديگري داره مسخره اش ميكنه . يكي اين بگو يكي ان بگو بأهم درگير شدند .
تا من رسيدم به مقر اطلاعات و عملیات لشگر۱۰ كه همسنگرتازه وارد یعنی حسين شميراني را به بچه ها معرفي كنم ديدم كول پشتيش را برداشته داره ميره ..
گفتم كجا داري ميري گفت أينجا نيامده منو مسخره ميكنن.
گفتم كي مسخره میکنه؟؟؟؟
گفت : همين آقا
تازه فهميدم چه اتفاقي افتاده هر دوشون رو بغل گرفتم و صورتشون رو بوسیدم و سوء تفاهم برطرف شد و اون دوتا هم همدیگر رو در آغوش گرفته و بوسیدند و از أينجا رفاقتشون شروع شد .
هر وقت نامه ها ميرسيد اشتباهي نامه هاي هم ديگر را باز ميكردند خيلي زود با هم رفيق شدند مثل دو تا گم شده كه تازه هم ديگر راپيدا كَر دند هر دو مشتاق شهادت بودند و برأي رفتن به منطقه درگیری دعوا داشتند.
هر دو از نماز شب غافل نبودند
هر دو زيارت عاشوراء صبحشون ترك نميشد
اكثر أوقات محل خوابشان هم نزديك هم بود.
يه روز متوجه شدم علي الرغم برنامه ی که نوشته بودند برای خادمي چادرها اين دوتا زودتر از دیگران بلند ميشند و ظرفهاي غذا را جمع مي كنند و مشغول شستن ميشن. توی عمليات كربلاي يك که شهر مهران آزاد شد فهميدم دوتايي نذر كردند تا زمان شهادت در خدمت كرد ن به رفقای رزمنده خود در واحد اطلاعات عملیات از هم ديگه سبقت بگيرند
حسين أهل شاه عبدالعظيم خيلي چابك بود .
برای کنترل رفت و آمد دشمن در جزیره ام الرصاص در گمرک خرمشهر دکل دیده بانی داشتیم حسین داوطلب شد که یک روز كامل بالای دكل بمونه تا اين كار جا بيفته . چون ديدگاه مخفي بود و توی ديد و تير دشمن بايد از صبح تاريكي بچه ها ميرفتن و تا غروب چشم از دشمن بر نمیداشتن. حسين اينجا خط شكني كرد.
هر دو تا دوست داشتن جزو تيم غواصي باشند توی دوره آموزشي غواصی در سد دز وكارون از هم سبقت ميگرفتند. يه روز بچه هاي قرارگاه نجف برای مهار پل خرمشهر ابادان درخواست كمك كردند من به همراه شهيد سعيد مرادي وحسين نوروزي رفتيم كنار پل شكسته خرمشهر و قرار شد سعيد مردای قلاب بكسل را زير آب به پل وصل كنه ، چندين بار زير آب رفت اما موفق نشد يکدفعه حسين نوروزي اهل شمرون گفت : من ميرم توی آب و کار رو انجام میدهم. حسين تازه از مجروحيت درامده بود هوا هم به شدت سرد بود و لباس غواصي هم نداشت. لباسهاشو درآورد و فقط فین غواصی رو به پا کرد و داخل آب شیرجه رفت و توی یک فرو رفتن سیم بكسل را مهار كرد و از آب بيرون اومد و با خوشحالی گفت: ديدي من ميتونم غواص خوبي هم باشم.
توی عمليات والفجر هشت و در بر گشت از جزيره ام الرصاص توي قايق بشدت مجروح شد.
توی اون ايام حال و هواي حسين اهل شهر ري در فراق رفيقش ديدني بود.
حسین نوروزی اهل شمرون و بازار تجریش در ۱۱ شهریورماه ۶۵ و درعملیات کربلای ۲، از قله های حاج عمران پرکشید و چند ماه بعد هم حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم در روز ۳۰ دیماه ۶۵ و در عملیات کربلای ۵ ، از شلمچه راهی بهشت شد.
پیکر حسین نوروزی اهل شمرون در گلزار شهدای چیذر در خاک آرام گرفت و حسین نوروزی بچه شاه عبدالعظیم هم در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک رفت.
یاد هر دوشون گرامی.
سلام بر امام عزیز که بچه های بالا و پائین شهر تهرون رو به هم رسوند.
الان هم با هم هستند تا قیامت..