روزهای قبل از قطعنامه ، اسماعیل خدمت سربازیش توی گردان تخریب لشگر ۱۰ تموم شد و تسویه حساب کرد و به تهرون اومد..
هنوز چند روزی نگذشته بود که قطعنامه پذیرفته شد و بعدش هم هجوم مجدد عراق به خاک کشورمون..
اسماعیل تا خبردار شد بدون اینکه اعزام بگیره و از طریق مراجع رسمی اعزام بشه بلا درنگ خودش رو به جبهه رسوند.
اون موقع گردان تخریب خیلی نیازمند بچه های با تجربه ای مثل اسماعیل بود.
وقتی برای ماموریت مین گذاری برای مقابله با پاتک های دشمن به سمت پاسگاه زید میرفتیم توی مسیر به اسماعیل گفتم: اسماعیل خیلی مواظب خودت باش که چیزیت نشه.. او فقط میخندید
تا اینکه اسماعیل ترکش بزرگی به پهلوش خورد و به شهادت رسید
پیکرمطهر اسماعیل رو تحویل معراج شهدا دادیم و به سمت مقرمون برمیگشتیم .
وسط راه یادم اومد که اسماعیل بدون اعزام به جبهه اومده بود و پلاک چنگی نگرفته و هیچ اوراق هویتی همراهش نبود.
زود ماشین رو سر ته کردیم و برگشتیم معراج و به مسوولین معراج قضیه رو گفتیم و اونها هم سردخونه رو باز کردن و ما مجددا سراغ اسماعیل رفتیم و مشخصاتش رو روی کاغذ نوشتیم تا مبادا مجهول الهویه به عقب بره.
یادش بخیر
اسماعیل شهید دوم خانواده خوش سیر بود و اخویش ابراهیم در کربلای ۵ به شهادت رسیده بود.
اسماعیل چند روز بعد از عید فربان سال ۶۷ به معراج رفت و جزء آخرین قربانیان تخریب لشگر بود
دوستان رزمنده عزیز
خاطرات را به نوجوانان و جوانان مساجد بازگو کنیم بگذارید بشنوند تا این ارتباط قطع نشود.
اگر هر برادر رزمنده ای در مساجدو پایگاههای بسیج که شهدای عزیزمون اونجا فعالیت داشتند بازگو بشه مطمئن باشید اثر بخش بوده و این ارتباط فرهنگی باعث ارتباط قلبی این عزیزان که واقعابا این همه تهاجم فرهنگی که سخت تر از بمباران نظامی هست ،شما عزیزان باعث بشید تا مسیر را گم نکنند.
یاعلی