اوایل سال ۶۴ بود تازه گردان تخریب از آوارگی در اومده و مقری مستقل برای خودش درست کرده بود
نیروی تازه نفس هم گرفته بود و آموزش ها شروع شده بود
حاجی وسط روز وارد مقر الصابرین شد و یه تعداد بچه ها رو جدا کرد و گفت: وسایلتون رو جمع و جور کنید وساک هاتون روبه تعاون بدید و آماده شوید جایی میخواهیم بریم
بعضی ها سووال کردن برادر عبدالله کجا قراره بریم و ایشون فرمود ” نگفتن بگید”
ماشین وانت گردان اومد و برادر سمنانی پشت فرمون بود و حاجی دونفر رو فرستاد جلوی وانت و خودش هم اومد عقب وانت.
کف وانت رو پتو انداخته بودیم و یه تعداد پتو هم برای احتیاط با خود بردیم.
به پل کرخه رسیدیم. برگه تردد به نام حاجی بود. حاجی برگه تردد رو که از جیبش درآورد داخل جلدش عکس پدر بزرگش هم بود.دژبان پل کرخه همین که چشمش به عکس بابا بزرگ حاجی افتاد زنجیر رو انداخت و اصلا برگه تردد را نگاه نکرد و دستی تکون داد و ما گذشتیم.
تو راه به حاجی گفتم.. برادرعبدالله این بابا آشنا بود برگه تردد نگاه نکرد. خندید و گفت بابا بزرگم رو میشناسه
هنوزبه اندیمشک نرسیده بودیم که یه پتو زیر سرش لوله کرد و کف ماشین دراز کشید. واز خستگی خوابش برد به طوری که صدای خور خورش در اومد.
حاجی مقید به خواب طولانی نبود. همینکه چند لحظه آروم میگرفت سرحال میومد و به قول خودش چرت سه ثانیه میزد.
از پادگان دو کوهه که گذشتیم چشم هاش رو باز کرد. تقریبا اون چند نفری که عقب وانت بودیم طاق باز خوابیده بودیم و من هم روی پتوها بالای سر حاج عبدالله لم داده بودم.
حاجی اشاره کرد که یه چیزی بخون.. من هم ابرو بالا انداختم و گفتم حسش نیست. حاجی بلا درنگ گفت نخون…خودم میخونم. و شروع کرد به سبک خاصش این بیت ها رو خوندن.
لعل لب آنکس که ثنا خوان حسین است
تا حشر نبیند غم و خندان حسین است
دانیکه چرا آب فرات است گِل آلود
شرمنده ز لعل لب عطشان حسین است
بعدش گفت : مرشد صدام قشنگه!!!!!!
من هم به شوخی گفتم خوش به حال اون هایی که مردند و صدای شما رو نشنیدن.
حاجی زد زیر خنده و گفت ای شیله پیله دار.
گفت حالا خودت بخون
من هم یه دوبیتی در مورد حضرت مسلم علیه السلام یاد اومد و خوندم و حاجی هم رفت توی حال و شروع کرد گریه کردن.. خوندنم که تموم شد اشک هاش رو پاک کرد و گفت مرشد؟؟؟ برای بچه ها روضه دروغی نخونی…البته یه جوری گفت به من برنخوره.
و بعدش هم چند تا نصیحت کرد.
حرف ها که تموم شد رو کرد به جمع بچه ها که عقب وانت بودیم و.گفت : برادرها…. بیایید با هم داداش بشیم.
ما هم از خداخواسته دست هامون رو جلو آوردیم و حاجی با دو تا دستش دست همه رو گرفت و صیغه برادری رو خوند و وقتی قبلت رو گرفت گفتد برادرها.. به هم قول دادیم وارد بهشت نشیم تا با هم بریم… همه گفتند انشاءالله.
- الوارثین
- تاریخچه گردان
- ماموریت ها
- سال ۶۱
- سال ۶۲
- عملیات والفجر یک
- والفجر ۲
- والفجر چهار
- عملیات خیبر
- شهید علیرضا آقاصادقی
- شهید مسعود سلیمانی
- شهید حسین کاشانی
- شهید مصطفی حیاتی
- شهید اکبر عباسی
- شهید خرداد علیپور
- شهید مجید فراهانی
- شهید عباس حسنی
- شهید ابراهیم جداری
- شهید سید جمال شرق آزادی
- شهید تقی رمضانیان
- شهید جلال نامدار محمدی
- شهید محمد رستگار
- شهید مجید کاظمی زاده
- شهید مهدی رسولی
- شهید محمود بهرامی
- شهید علیرضا کلم فروش
- شهید حسین حاج میری
- شهید حسین رشمه ای
- شهید محمدرضا خدیور
- شهید یونسور لطفی
- سال ۶۳
- سال ۶۴
- سال ۶۵
- سال ۶۶
- سال ۶۷
- شهداء
- راویان
- موقعیت ها
- موقعیت چنانه
- موقعیت دهکده حضرت رسول
- موقعیت کوهدشت
- موقعیت حاج عمران
- موقعیت جفیر
- پاسگاه خاتمی
- موقعیت شهید موحد
- موقعیت دوکوهه
- موقعیت سد دز
- موقعیت پادگان ابوذر
- موقعیت چم امام حسن
- موقعیت مریوان (لری)
- موقعیت سرابگرم
- موقعیت جزیره امام حسن
- موقعیت الصابرین
- موقعیت زاغه
- موقعیت شهید کهن
- موقعیت لاستیک
- موقعیت شهید ضیایی
- موقعیت صف
- موقعیت شهید پوررازقی
- موقعیت کوثر
- موقعیت پل هفتی هشتی
- موقعیت زاغه خرمشهر
- موقعیت اروندکنار
- موقعیت ساختمان فاو
- موقعیت جاده خندق
- اسناد و نقشه ها
- هم سنگران
- الوارثین
- تاریخچه گردان
- ماموریت ها
- سال ۶۱
- سال ۶۲
- عملیات والفجر یک
- والفجر ۲
- والفجر چهار
- عملیات خیبر
- شهید علیرضا آقاصادقی
- شهید مسعود سلیمانی
- شهید حسین کاشانی
- شهید مصطفی حیاتی
- شهید اکبر عباسی
- شهید خرداد علیپور
- شهید مجید فراهانی
- شهید عباس حسنی
- شهید ابراهیم جداری
- شهید سید جمال شرق آزادی
- شهید تقی رمضانیان
- شهید جلال نامدار محمدی
- شهید محمد رستگار
- شهید مجید کاظمی زاده
- شهید مهدی رسولی
- شهید محمود بهرامی
- شهید علیرضا کلم فروش
- شهید حسین حاج میری
- شهید حسین رشمه ای
- شهید محمدرضا خدیور
- شهید یونسور لطفی
- سال ۶۳
- سال ۶۴
- سال ۶۵
- سال ۶۶
- سال ۶۷
- شهداء
- راویان
- موقعیت ها
- موقعیت چنانه
- موقعیت دهکده حضرت رسول
- موقعیت کوهدشت
- موقعیت حاج عمران
- موقعیت جفیر
- پاسگاه خاتمی
- موقعیت شهید موحد
- موقعیت دوکوهه
- موقعیت سد دز
- موقعیت پادگان ابوذر
- موقعیت چم امام حسن
- موقعیت مریوان (لری)
- موقعیت سرابگرم
- موقعیت جزیره امام حسن
- موقعیت الصابرین
- موقعیت زاغه
- موقعیت شهید کهن
- موقعیت لاستیک
- موقعیت شهید ضیایی
- موقعیت صف
- موقعیت شهید پوررازقی
- موقعیت کوثر
- موقعیت پل هفتی هشتی
- موقعیت زاغه خرمشهر
- موقعیت اروندکنار
- موقعیت ساختمان فاو
- موقعیت جاده خندق
- اسناد و نقشه ها
- هم سنگران
پیشنهاد الوارثین
- شب نوزدهم ماه رمضان قرار شد برای احیاء بریم دزفول
- معبری که با از پا افتادن ابوالفضل گردان تخریب باز شد
- شهید محمد خاکفیروز آدم دقیق و نکته سنجی بود
- شهید حسن خدمتی
- شهید صبر علی کلانتر
- برادرها تا اذان صبح خوابیدن برای ما نیست
- عمو یشلاق بچه های تخریب
- باز هم خندید و گفت لطف جهاد به بسیجی بودنه
- نگاهی از سر اخلاص یا بقول شهید نوریان بی شیله پیله
- هم اهل رزم بود و هم مرد عبادت و مناجات
برادرها.. به هم قول دادیم وارد بهشت نشیم تا با هم بریم
اوایل سال ۶۴ بود تازه گردان تخریب از آوارگی در اومده و مقری مستقل برای خودش درست کرده بود نیروی تازه نفس هم گرفته بود و آموزش ها شروع شده بود حاجی وسط روز وارد مقر الصابرین شد و یه تعداد بچه ها رو جدا کرد و گفت: وسایلتون رو جمع و جور کنید وساک […]
مطالب مرتبط
ارسال دیدگاه